کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ای جان میهمان، ز چه تن پاره پاره‌ای؟            جایت به چشم‌هاست، چرا بر قناره‌ای؟

آن گـریه‌ها ز وصل، به لبخـند شد بدل            دیشب تو، ابر بودی و امشب ستاره‌ای


دیشب سرت به دامن دیـوار کوچه بود            امـشـب چه سربـلـنـد به دار الامـاره‌ای

تو با شکاف لب، به چه کس می‌دهی سلام؟            بر بـام رفـته، یا که به دارُالـزّیـاره‌ای؟

مـردم پی نـظـارۀ تـو جـمـع گـشـتـه‌انـد            امّا تو بر جـمـال که، گـرم نـظـاره‌ای؟

بـر بــازدیـد دیـشـب تـو امـشـب آمــدم            افـسـوس من پـیـاده، ولی تو سـواره‌ای

: امتیاز

خروج کاروان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خوشا آن‌کس که امشب در کنار کعبه جا دارد            به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد

همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه،            ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد


امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش            برای حجّ خـون عـزم دیار کربلا دارد

ذبیح اکبر این کاروان باشد علی‌اصغر            که حلـقی تشـنه اما تـشنۀ تـیر بلا دارد

حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج            چهل منزل به روی نیزه‌ها سعی و صفا دارد

چو حاجی می‌شود محرم بپوشد حلّه‌ای بر تن            عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد

تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید            سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد

: امتیاز

زبانحال حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در خروج از مکه

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از حـریـم کـعـبه آهـنگ سفـر داریم ما           مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما

می‌رویم از کعبه سوی کـربلای پُر بلا           اینچـنین حُکـم از خدای دادگر داریم ما


از برِ قبر پیمبر گرچه هجرت کرده‌ایم           گوش جان بر گـفتۀ خیرالبشر داریم ما

چون خدا خواهد ببیند جسم ما را غرق خون           نِی ز مرگ اندیشه، نِی خوف از خطر داریم ما

دینِ حق گر جُز به قتل ما نگردد جاودان           از سنان و تیغ و پیکان کِی حَذَر داریم ما

تا کـنـیـم اتـمام حـجّ نـاتـمـام خـویش را           از ازل شورِ شهادت را به سر داریم ما

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـگـونه او جـگـر تـفـتـه روبراه کند            تــــوانِ آه نـــدارد کـــه آه آه کـــنـــد

نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود            نشد که خـیزد و دیـوار تکـیه‌گـاه کند


نشسته است جوانش به بستر مرگش            خـدا کـنـد که نـنـالـد فـقـط نگـاه کـنـد

چه داشت زهر که جسمش چنین تورم کرد            که دست و پا زدنش را چه جانکاه کند

هنوز غرقِ جراحات شام و کرببلاست            بگو که رویِ پـدر را به قـتـلگـاه کند

برای او همه‌اش روضه است وقتی که            نظـر به آب کـند یا نظـر به مـاه کـند

به چنگِ پیر‌زنی سنگ بود و او می‌گفت:            خـدا کـنـد نـزنـد یـا که اشـتـبـاه کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر دارای ضعف محتوا و عدم رعایت شأن ائمه است لذا توصیه می شود از خواندن آن در مجالس اجتناب فرمائید

نشسته است جوانش به بستر مرگش            خـدا کـنـد که نـنـالـد فـقـط نگـاه کـنـد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کنارِ عمه به زنجیر بود و حیف نشد            که خویش را سپـرِ طفـلِ بی‌گـناه کند

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد رضا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بـاقـرم؛ از هـمه اغـیـار جـفـا می‌بـینم            دهـر را، خـالی از آثـار وفـا می‌بـیـنم
گرچه ظـلـمتکده گردیده جهان اما من            جـلـوه‌گر در همه جا نـور خدا می‌بینم


در دلم ذره‌ای از جور و جفا باکی نیست            من که از کـودکـیـم درد و بلا می‌بینم
دهر فـانی‌ست،همه رفـتـنی و، اما من            در پـس پـرده حـق، رمـز بـقـا می‌بینم
می‌رود مرغ خیالم به گذشته شب و روز            تـشنـگی، کـرب وبلا، آه و نوا می‌بینم
تیر و خنجر، سپر و نیزه و شمشیر ای وای            روی نی‌ها هـمه رأس شهـدا می‌بـیـنم
به روی خـارمـغـیـلان همهٔ دخـترکان            عـمـه را در وسط معـرکـه‌ها می‌بـینم
صحنه غارت وغارت زدگان را همه زار            تـازیـانـه بـه کـف قـوم دغـا مـی‌بـیـنـم
آتش و خیمه و پیراهن و انگـشتر شاه            دست عـبـاس عـلـمـدار، جـدا می‌بـینم
سُمّ اسبان و تنی بی‌سر و عریان شده را            خواهری غرق تماشا، همه را می‌بینم
سر شاه شهـدا را که ز تن گـشته جـدا            غرق در خون، نگهش بر اُسرا، می‌بینم
گاه بر نیزه و گاهی شب غم، گوشۀ دیر            گـاه امـا وسـط طـشـت طـلا می‌بـیـنـم
"ناعـمـم" از غـم باقر دل زاری دارم            لطف او را سـحـرِ روز جـزا می‌بـینم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

گاه بر نیزه و گاهی شب غم، کنج تنور            گـاه امـا وسـط طـشـت طـلا می‌بـیـنـم

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در میان خیمه می‌دیدم عطش بالا گرفت            دیدم آنجا دست بر شمشیرخود سقا گرفت
یاعلی گفت و ز جا برخاست از روی زمین            اذن میدان رفتن از نور دل زهرا گرفت


ناله‌های طفل شش‌ماهه شنیدم در حرم            دیـده آنجا تا سکـیـنه دامن بـابـا گرفت
از عطش لبهای طفلان حرم شد چاک چاک            طفل را از مادرش تا زینب کبری گرفت
محشری برپا شد و سقا ز خجلت آب شد            گفت باید رفت، اذن از شاه بی‌همتا گرفت
یک طرف اشک رباب و یک طرف آه حرم            وقت رفتن بود و شور غصه و غم پا گرفت
من امام باقرم در کربلا دیدم که خصم            در کنار علقـمه عباس را از ما گرفت
روی تل عمه صدا میزد که وا اُمّا ببین            هستیم را شمر در گودال برق‌آسا گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

غــم داری و آرامـش خـاطـر نـداری            دور و برت یک خادم حاضر نداری
بر خاک قـبرت آفـتاب افـتاده گـریان            می‌سوزد از اینکه چرا زائر نداری؟!


آخـر چرا کـنجِ بقـیعِ سـوت و کورت            گریه کن و سینه‌زن و ذاکر نداری؟!
دسـتـم گـرفـتی تـا ز داغ تـو سـرودم            در این شبی که در بقیع شاعر نداری

خیلی غـریبی! ذاکر و شاعر بماند...            حـتی کـنـار قـبـر خود عـابـر نـداری
من در مقـاتل خـواندم و اما تو دیدی            یک روزِ خوش در باطن و ظاهر نداری
از آتـشِ در خـیـمه تا خـار مـغـیـلان            از کـودکی جز داغ در خاطر نداری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید، توفیق شعر سرودن برای اهل بیت یک موهبت الهی و البته با اذن اهل بیت است و نباید برای این خدمت به گونه ای حرف زد که بوی منت گذاشتن بدهد بلکه باید با عباراتی همچون ( شکر خدا، دستم گرفتی؛ و یا : ممنونم آقا اذن دادی از تو گویم       در این شبی که در برت شاعر نداری) از آن یاد کرد

یا بـاقـرَ العـلـمِ الـنّـبـی از تو سـرودم            تا که نگـوید هـیچ کس شاعـر نداری

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

در مـزارت نـفـسِ ثـانـیـه‌هـا می‌گـیرد            باد، دَم می‌دهـد و مـرثـیـه پـا می‌گیرد

زائـرت پنـجـرهفـولاد نـدارد به بـغـل            ولـی از آجـرِ دیـوار، شـفـا مـی‌گـیـرد


گنبدی نیست، ولی خاکِ تو تحتُ‌القُبّه‌ست            هر کجا ذکـر بـگـیـریم، دعـا می‌گیرد

در حرم؛ پشت حصاری که صدا زندانی‌ست            هـای‌هـایـم یـقـۀ بـغـض مـرا می‌گـیرد

حرمت آنقدَر از روضۀ مسکوت پُر است            آستین در دهن؛ از گریه؛ صدا می‌گیرد

ابرِ موقـوفـۀ بـارانِ حـسـیـنـیّـۀ توست            هر کسی روضه به صحرای منا می‌گیرد

کـفـتـرِ نـامـه‌ بـر روی مــزارت ذکــرِ            هر که دارد هوس کـرب‌وبلا می‌گیرد

در مـفـاتـیـحِ حـرم راوی عـاشـورایی            زائر از دست تو «شش‌گوشه‌نما» می‌گیرد

اشک، تا می‌خورَد از مقتلِ چشمت به زمین            می‌شـود هـم‌سـفـرِ ابـر، هـوا می‌گـیرد

دفـتر خاطرۀ کودکی توست «لهـوف»            کربلا در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آن که بر چشمان ما پیراهنی گل فام داد            ذرّه تا خورشید گردد شبنمی انعـام داد

اشک را از بـادۀ سـاقـی کـوثـر آفـریـد            در ضیافت خانه‌اش هر دیده‌ای را جام داد


تا که دست موج‌ها بر دامن ساحل رسد            بر دل هر عـاشـقـی دریـای نا آرام داد

شام را با آل حـیدر کعـبه مسـتور کرد            روز را بر گرد آن ها جامۀ احـرام داد

هرکسی پیغـمبری می‌کرد در آل عـلی            همچو خـتم الانبـیا او را محـمد نام داد

مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید

پنجمین پیغـمبری که بعد پیغـمبر رسید

نام زیبایش محمد بود و سیـمایش علی            قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی

نامه مکتوبی از اوصاف جنّت روی او            خط و خالش احمد و زلف چلیپایش علی

ساحل از پیغام‌های او پُر از دُرّ و صدف            موج الطاف پیمبر بود و دریایش عـلی

چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه‌اش            خوشنویسی خداوند است و امضایش علی

پلـک‌هایش پـردۀ گـنجـینة الاسرار بود

چشم او قاب رسول و حـیدر کرار بود

مثل خورشیدی که روشن می‌کند اشراق را            می‌شکـافـد نـور عـلمش سـینه آفـاق را

هر ستاره یک شرار از شعله‌های علم اوست            با رصد قلب منجم می‌کـشد احـراق را

نـردبـانی تا فـلک باید که باشد بنگـریم            خاک پایش شکل داده قامت این طاق را

بین گلشن گم شود عطری که هر گل داشته            در صفاتش گم کنم سر رشته مصداق را

اشتـیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد            آسـمان بر سرگرفت آن ذرۀ مشتاق را

هرکسی یک قطره از او خواست باران می‌برد

مور از درگاه او تخت سلـیمان می‌برد

قـال بـاقـرهای او تحـکـیم قـرآن حکـیم            قال باقـرهای او یعنی صراط المستقـیم

آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او            چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم

قبل ازآنی که بگویی حاجتت را می‌دهد            نشنود آوای سائل‌های خود را این کریم

احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع            ماه و خورشیدند وقتی که چراغ این حریم

جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری‌ست            هر ملک ترفیع گیرد می‌شود اینجا ندیم

بسکه بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر

سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر

شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس            این حکایت را زچشمان گلستانش بپرس

دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت            ذکر هر مرثیه از تسبیح مژگانش بپرس

هر چه زینب دید او هم دید در دشت بلا            ما رایت الا جمیلا را ز چشمانش بپرس

پیکری از شانۀ شمشیرها چون زلف شد            مو به مو این قصه از زلف پریشانش بپرس

دشتی از نا محرمان و دخترانی بی‌پناه            هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس

هر چه می‌پرسی مپرس از کوچه و بازار شام

یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مثل خورشید که دیروز از همین مشرق دمید          اولین پیغـمـبری که بعد پـیغـمـبر رسید

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : صغیر اصفهانی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه‌زن           وى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن

همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد           فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن


گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار           غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن

اى تو شمع انجمن از فرط حُسن و دلبرى           هر کجا دارند خـوبان دو عـالم انجـمن

نسبت حُسن تو با یوسف نشاید داد از آنک           صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن

چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر           بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن

کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح           ز آنچه عشقت می‌کند اى نازنین با جان من

بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر           با خیال قد رعـنایت کنم مـوزون سخن

در مـدیـح صـادر اول امـام پـنـجـمـیـن           کش بود مدّاح ذات ذوالجـلال ذوالـمنن

شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان           مخزن عـلم النـبیـّین کاشف سرّ و عـلن

حـضرت باقـر ضیـاى دیـده خـیر النسا           حـامى شـرع رسـول الله هـوادار سـنن

جلّ اجلاله تـوانایى که گر خـواهد کنى           روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن

دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل           بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن

بى ولاى آن گل گـلزار دین نبـود، اگر           لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن

کوى او چون خانه حق قـبله اهل یقـین           اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین           هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن

من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش           دُرّ دریاى حـقـیقت را که می‌داند ثمن؟

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شیعه از انفاسِ قـدسی‌ات سعادت یافته            بهـرِ خدمت در محافـل‌ها لـیاقت یافـته

عـلم را معنا و مفهـومی فراتر داده‌ای            عـالـِم دیـنِ خـدا از تو شـرافـت یـافـته‌


ای شکافنده! بیا و قلب‌ها را ده شکاف            با نـگـاهِ تو دلِ مـا اوج و عـزّت یافـته

زیرِ دستانِ تو صادق قد و قامت راست کرد            جعفر از الطافِ تو لفـظِ صداقت یافته

باقـرِ عـلـمِ نبی ای خـضرِ راه تشنگان            هر که در پـای شما باشد هـدایت یافته

ای تداوم بخشِ عاشـورا امامِ قهـرمان            کـربـلا با خـون جـدّ تـو قـداست یافـته

بعـدِ بـابـایت امـامِ سـاجـدین دادی بـقـا            روضه‌های نـیـنوا از تو روایت یافـته

راستی هم بازی دختِ سه ساله بوده‌ای؟            ماجرای این سه ساله از چه غربت یافته؟

روضه‌خوانی کن تو از شامِ بلا تا جان دهم            شیعه از انفاسِ قـدسی‌ات سعادت یافته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای تداوم بخشِ عاشـورا امامِ قهـرمان            کـربـلا با بـودنِ چون تو قـداست یافته

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

وقتی که زهرِ کینه ز زین تا جگر رسید            انگار قـصّۀ غم عـمرش به سر رسید

از سـوز زهـر نـالـۀ جانکـاه می‌کشید            از فـرط تـشـنگـی چِـقَـدَر آه می‌کـشید


او سروِ دانشی‌ست که قدش خمیده است            خود را به کنج حجره به زحمت، کشیده است

پـروانـه‌ای که پـر زدنش فـرق می‌کند            شمعی که شکل سوختنش فرق می‌کند

حـالا به یـاد خـاطـره‌ها گـریه می‌کـند            بـا یـاد داغ کـرب و بـلا گـریه می‌کند

او امـتـداد غُـصّـۀ فـردای کـربـلاست            هم‌نـالـۀ سه سالۀ صحـرای کـربلاست

دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است            بـیـن تـمـام قـافـلـه او مــرد دوّم اسـت

او آشـنای هق هق اشک شـبانـه‌هاست            زخـمیِّ دست سلـسله و تازیـانه‌هاست

طـفـل آمـده ولی چِقَدَر پیـر گـشته بود            بی‌جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود

با آبـلـه ز پـای خـودش کـار می‌کـشید            مـثـل رقـیّـه از کـف پا خـار می‌کـشید

انگار زهـر تازه‌تری از جگـر گذشت            تا غصه‌های بی‌حد شام از نظر گذشت

او دیـده با چه سـخـتی و آزار برده‌اند            نـامـوس شـاه را، سـر بـازار بـرده‌اند

او دیـده رقص مـسـتی بـزم شراب را            او دیـده خـیــزران و لـب آفــتــاب را

با یاد صحنه‌ای، جگرش پاره پاره شد            حرف کـنیز شد، به سکـینه اشاره شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

او دیـده شـامـیـان حـرامـی، دریـده‌اند            او دیـده مـعـجـر از سر... کـشـیـده‌اند

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمد موحدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شروع زندگی‌اش طعم قتل و غارت داشت            هـزار خاطـره از تلـخی اسارت داشت

تنـور داغ دلـش را کـسی نـمی‌فـهـمـید            اگر چه مجلس درسش بسی حرارت داشت


به حکم صبر و تقیه خموش و ساکت بود            ولی به جای خودش جرأت و جسارت داشت

هم از غـریبه هم از آشنا دلـش پُـر بود            همیشه شکوه از این شیوۀ صدارت داشت

برای گـفـتن یک یا حـسین در ذهـنـش            هزار و نهصد و پنجاه و یک عبارت داشت

به وقت دیدن تیر و کمان دلش می‌ریخت            اگر چه در زدن طعمه‌اش مهارت داشت

به یاد یک سـفـر اربـعـیـن کـودکی‌اش            همیشه مرغ دلش حسرت زیارت داشت

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

من خـسـتگی‌ها دیـدم و دل بی‌قراری            انـدوه دیـدم بـا هــزاران زخـم کـاری

مـن دیـده‌ام دلــواپـسـی و سـوگـواری            هم اشک جاری دیده‌ام هم خون جاری


من آن چه را دیدم ندیـده هیچ چـشمی

کـار، اراذل را بـدون هـیــچ شـرمـی

من تشنگی در خـیمه‌ها را خوب دیدم            من خـسـتگـی بـچـه‌ها را خـوب دیـدم

تصویر درد کـوچـه‌ها را خـوب دیدم            من حـملـه‌های پنـجـه‌ها را خوب دیدم

دیـدم که طـفـلان حرم هر سو دوانـند

پـای برهـنه؛ زخـمی و سـیـنه زنـانـند

در یک عبا یک پیکر صد چاک دیدم            یک نوجوان را غرق خون و خاک دیدم

شش ماهه طفـلی رفته تا افـلاک دیدم            سـرهـا بـه دسـت مـردم نـاپـاک دیـدم

با چـشم خود دیـدم هـزاران داغ تـازه

نعـل نـوی اسـبـان و تـشـیـیـع جـنـازه

تنگ غروب و کل صحرا لاله گون بود            چـشم تـمام آسـمان‌ها غـرق خون بود

مرکب رسید و زین و پشتش واژگون بود            من هر چه گویم باز هم از آن فزون بود

نـاگـاه غــرّیـد آســمـان انـگــار آنـجـا

بـیـن اراذل بـر سَـرِ، سَـر بـود دعـوا

دیدم یکی با چکمه در گودال می‌رفت            با بدترین شکل و چه بد احوال می‌رفت

با قصد ذبح صید خونین بال می‌رفت            دیدم که عـمه زینـبم از حـال می‌رفت

در پیـش نـامـوس خـدا سر را بریـدند

در پیش چشمانش محاسن را کـشیدند

من نـیم روزی غـرق آه و نـالـه دیـدم            گـلبرگ‌ها را پُر ز اشک و ژاله دیدم

یـاس سـپـیـد امـا بـه زیـر هـالـه دیـدم            من یک سه ساله با غمی صد ساله دیدم

دیدم که دق کرد عمه‌ام در کنج ویران

پیـچـیـده آه و نـالـه‌ام در کـنـج ویـران

من چـشـم‌هـایـی که نـمـی‌دیـدنـد دیـدم            آن بـی‌حـیـاهـایـی که خـنـدیـدنـد دیـدم

گـهـواره را از خـیـمه دزدیـدنـد دیـدم            من سنـگ‌هـایی را که بـا ریـدند دیـدم

آن سنگ‌ها یا بر سر عـمه نـشـسـتـند

یا آن که پیـشـانی جـدم را شـکـسـتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دیـدم که طـفـلان حرم هر سو دوانـند            بی‌معجـرند و زخـمی و سـینه زنـانند

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع جشن، شادی، رقصیدن و ... در شام بوده نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

در کـوفه آن‌ها را که رقـصیـدند دیدم            من سنـگ‌هـایی را که بـا ریـدند دیـدم

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای چـراغ حــرم یـار کـجـای حـرمـی            ای شـفـای دل بـیــمـار کجـای حـرمی

همه جای حرم از پرتو حسن تو پُر است            ای به هر صحنه پدیدار کجای حرمی


تا که بی پرده به بینند رخت را حجّاج            پـرده بـردار ز رخـسار کجای حرمی

پای تا سر شده‌ام چـشم تماشا که مگر            چشمم افتد به تو یک بارکجای حرمی

حجر و حجر زهجران تو خون می‌گیرند            زمـزمت تـشـنـه دیـدار کجـای حرمی

همه اینجا به مـحـبـان عـلـی می‌نـازند            پــسـر حــیـدر کــرّار کـجـای حـرمـی

حرمت عترت و قرآن شود اینجا پامال            وارث احـمـد مـخـتـار کـجـای حـرمی

دور تا دور حـرم قـاتـل زهـرا نـامـش            نقـش گـردیـده به دیـوار کجای حرمی

شیعه مظلوم، تو مظلوم، حرم هم مظلوم            ای حـرم را تو نگهـدار کجای حرمی

روز «میثم» شده در این حرم امن خدا            بـی‌تـو مـانـنـد شـب تـار کجای حرمی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بیا که باغ پُر از عطر دلربایی توست            نسـیم، چـشم به راه گره‌گـشایی توست

به باغـبانی تو چـشم دوخـته‌ست بهـار            چمن چمن گل این باغ، رونمایی توست


نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست            سـپـیده منـتـظر نـور کـبـریایی توست

بـه دیـرپـایی شـب‌هـای انـتـظـار قـسـم            کـبوتـر دلم ای نـازنین! هـوایی توست

خـدا کـند تو بـیایی و صبـح سـر بـزند            که بی ستاره‌ترین شب، شب جدایی توست

بیا که دیدن رویت بهشت موعود است            بهشت پرتوی از جلـوۀ خـدایی توست

مدینه را تو صفا می‌دهی ز مقدم خویش            مـدیـنه تـشـنه دیـدار و آشـنـایی توست

کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست            بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست

هنوز صحبت آن مادر شهید این است:            شفای سینۀ من اشک کـربلایی توست

: امتیاز

غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

شاعر : ناصر فیض نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صـدای بـال مـلائـک ز دور می‌آیـد            مسافـری مگر از شهر نـور می‌آید؟

دوباره عطر مناجات با فضا آمیخت            مگر که موسی عمران ز طور می‌آید؟


ستاره‌ای شـبی از آسـمـان فـرود آمد            و مـژده داد که صبـح ظهـور می‌آید

چقدر شانۀ غم‌بار شهر حوصله کرد            به شـوق آن‌که پـگـاه سـرور می‌آیـد

به زخم‌های شقایق قسم هنوز از باغ            شمیـم سـبـز بـهـار حـضـور مـی‌آیـد

مگر پگاه ظهور سپیده نزدیک است؟            صدای پـای سـواری ز دور مـی‌آیـد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی شهودی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر کجا می‌نگرم نقش تو پیداست حسین           همه جا مجلس تکریم تو برپاست حسین

تو چه کردی که زمان با تو موافق شده است           تا ابد رایت گلگون تو بر جاست حسین


رمـز پایـندگی آئین شهادت طلـبی‌است           آنچه در نهضب سرخ تو هویداست حسین

پـرورش یافـته دامن وحی است و ولا           تربیت یافـته مکـتب زهـر است حسین

مرگ از دیدن آن منظره لرزید بخویش           قامت آن روز که با زخم بیاراست حسین

مادرش گفت سپردم به تو او را یا رب           هدف تیر بود از چپ و از راست حسین

ای خـدا یـاور او باش که در دشت بلا           یار و انصار ز کف داده و تنهاست حسین

چه کسی گفت که در کرب و بلا خورد شکست           فـاتح بی‌بـدل عـرصه هیجـاست حسین

گو محال است کند خم سر تسلیم به خصم           سـرو حُـرّیت و آزادگـی ماست حسین

فصل وصل است، شکوفد گل زخم از بدنش           سر و تن داده و سرگرم تماشاست حسین

کهـنگی را بسرا پـرده او راهی نیست           هر زمان تازه‌تر از تازه و زیباست حسین

هان مبادا که دمی دامنش از دست دهیم           زانکه فریاد رس روز مباداست حسین

در شـب اول قـبـر آیـد و پـرسـد ما را           آن قدر شخص شریفی است و آقاست حسین

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند کریم

شاعر : محمد پیله ور نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با خود درون آینه‌ها گـفت و گوت بود            دیـدار خـود در آیـنـه راز مگـوت بود

هیهات از سکوت و هیاهوی بی‌صدات            فریاد از این صدا که پُر از های و هوت بود!


در انـعـکـاس روی تو آدم جـمـیـل شد            هستی دچار حیرت از این رنگ و بوت بود

خور در خور جمال تو آئینه‌ای نداشت            مهـتاب محو صورت آئیـنه خـوت بود

هفت آسمان به گرد وجود تو در طواف            خـلـقت نـمی ز قـطرۀ آب وضوت بود

مست از بـلای بادۀ اعـلای دوست شد            هر دیده‌ای که محـو تماشای روت بود

جـان جـرعـه‌ای ابـد زده از بــادۀ ازل            سرمست از آن بلی، همه در جستجوت بود!

آدم میان آب و گل از دل خـبر نداشت            امـا گِـلـش بـر آمـده از آبــروت بــود!

تن پوشه‌ای ز وحدت و کثرت به تن نمود            پود دلـش سرشته به هر تار موت بود

جان دید بی‌جمال تو، جنّت جهنم است            زیرا که قوت خوان دلش لایـموت بود

از حکـم دوست آدم و ابلـیس سر زدند            عصیان این و آن؛ همه باد و بروت بود

او را ز خویش راندی و خواندی مرا به عشق            پیوند عـشق پاک به خاک آرزوت بود

یـارا شـمـیـم نـام تو ما را فـرا کـشـیـد            ‌این راه اگر خطاست، سزامان " هبوط" بود

: امتیاز

غزل مناجاتی با خداوند کریم

شاعر : محمد پیله ور نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

زبان برای بیان از تو گرچه الکـن بود           سکـوتِ آیـنـه‌ها محـو از تو گـفتن بود!

به جستجـوی تو از خود چه دور افتادم           و آیـه آیـه وجـود تـو در خـودِ من بـود


تو خود حکایت خود کن که وصف ما ز جمال           دُرّ خـیـال به مـژگـان لال سـفـتـن بود!

سکـوت واژه چنان می‌زند تو را فریاد           که گوش گنگ دهان، چاره‌اش شنفتن بود

مرا به حاشـیه می‌رانی ای نگـاه حقـیر           وگـرنه بطـن جهـان، اوّلـم نـشیـمن بود

مگر عنایت بی‌چون دوست گیرد دست           که بی‌تو دست دلم روی دوش دشمن بود

به جـان بـاورم افـتـاده مـوریـانـۀ شـک           که سقف سست یقـینم ستاده بر ظنّ بود

کلام سرد خـزان می‌وزد به بـاغ، ارنه           ز اشـتـیاق تو، تـقـدیر گل شکـفـتن بود

تو گـنگ ماندی و باغ از بهار می‌گوید           پس از تلاوت باران چه جای خفتن بود؟!

شیارهای تن خاک، چاک از مرگ است           چه جای خاک ز پای مغاک، رفتن بود؟!

به آیـه‌هـای زمـیـنـی دوبـاره دقـت کـن           جهان ز لیلة الاسرای عشق روشن بود

: امتیاز

ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

می‌رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است            می‌فروشد زرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد            »إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد


خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید            تا که این نیمۀ توحـید به آن نیمه رسید

علی و فاطمه در سایۀ هم... فکر کنید            شانه در شانه دو تا کعبۀ یک‌دست سفید

عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت            ساز و آواز خـدا گـوشۀ عـشاق نداشت

کـوچه آذین شده در هـمهـمه آرام آرام            تـا قـدم رنـجـه کـنـد فـاطـمـه آرام آرام

فـاطـمه... فـاطـمـه با رایـحـۀ گـل آمـد            ناگـهـان شـعـر حـمـاسی به تـغـزل آمد

آسمان با نفـسـش رنگ دگـر پـیدا کرد            دسـت او پـیـرهـن نو به تن دنـیـا کـرد

ابـر مـهــریـۀ او بــود کـه بــاران آمـد            نـفـس فـاطـمـه فـرمـود کـه بـاران آمـد

ناگهـان پنـجـره‌ای رو به تمـاشا وا شد            هر کجـا قـافـیـه یا فـاطـمـةالـزهـرا شد

مـثـنـوی نـام تـو را بـرده تـلاطـم دارد            چـادرت را بـتـکـان قـصد تـیـمـم دارد

می‌رسد قـصۀ ما سـوی سرانجـام آرام            دفـتـر قـصه ورق می‌خـورد آرام آرام

: امتیاز